شهید محسن پالیزبان

   ١٠٠٥
   پالیزبان
   محسن
   رضی ا...
   
   دانشجو
   ١١ تیر ١٣٣٧
   ١٥ آذر ١٣٥٩
   ایلام - کنجان چم
   رزمنده
 
 
توضیحات

زندگی نامه شهید محسن پالیزبان

بسم رب الشهداء و الصدیقین

از آنجائیکه اسوه و الگوی هر امت مسلمانی در هر زمان از جان گذشتگان و شیفتگان حقند و باید که از زندگی این رهروان راه حق درسها گرفت که هر لحظه از زندگی ایشان درس زندگی است و سراسر زندگیشان مدرسه عشق، لذا بر آن شدیم که درب این مدرسه را بگشائیم و از این مدرسه چگونه زیستن را و چگونه عاشق شدن و چگونه در راه معشوق واقعی جاندادن و خود را تسلیم محفل او ا... نمودن را فرا گیریم .

 یکی از این عاشقان که در این مدرسه عشق در کلاس شهادت درس فدا شدن آموخت شهید محسن پالیزبان است .

وی در سال 1337 در جنوب غربی تهران در خانواده ای مذهبی دیده به جهان گشود پدرش نام وی را محسن نهاد تا در دامن مادر واقعا محسن بار بیاید. وی با شیر مادری که عاشق سیدالشهداء و اهل بیت پیامبر بود ارتزاق میکرد و از این  لحظه ها بود که در رگ و پی وی عشق به خاندان پیامبر ایجاد گشته و از این کودک چنین فردی ساخته شد .

وی از همان اوان کودکی علاقه وافری به مکتب سرخ تشیع داشت چرا که با علاقه خاصی در همان سنین کودکی اصول و فروع دین و نام تک تک امامان و نماز و قرآن را در کنار پدرش که سخت عشق به اسلام داشت فرا گرفت .

در دوران دبستان فردی از هر جهت ممتاز و شایسته بود بطوریکه چندین بار از طرف اولیای مدرسه مورد تشویق  و تجلیل قرار گرفت و هدایای دریافت کرد.

لکن نبوغ او از زمانی که به دبیرستان رفت آغاز گشت هنگامیکه پای به دبیرستان گذاشت تغییر محسوسی در رفتارش پیدا گشت بیشتر اوقات خود را در اتاق کوچکی در بالای خانه صرف مطالعه کتاب میکرد و کم کم علاقمند به کتاب گشته و با همان پول توجیبی مختصری که از مادر میگرفت که خرج راه مدرسه بود خرجهای دیگر نمی کرد تا بتواند کتاب بخرد و از زمانیکه به مطالعه پرداخت استعدادها و روحیات نهفته وی آشکار گشت لکن دوست نمی داشت کسی بداند که او چه میکند لذا بیشتر کارهایش را در همان اتاق کوچک بالای خانه انجام میداد شبها تا نیمه شب بیدار بود کتاب می خواند در نیمه های شب نماز می خواند راز و نیاز می کرد بدون آنکه کسی بفهمد .

شهید محسن پالیزبان فردی بسیار خوش اخلاق بود کمتر اتفاق می افتاد که با افرادی برخورد کند و کسی شیفته وی نگردد.

در میان دوستان و همسالانش یک الگوی واقعی بود. الگوی اخلاق و تقوا. به عبادت و راز و نیاز با معبودش علاقه وافری داشت هنگامیکه همه در خواب بودند وی با سوز و گداز عاشقانه اش با معبودش راز و نیاز میکرد که این جریانات را چندین بار مادر شهید نظاره گر بوده و گاهی آنچنان محو میشد که درس و کارهای مدرسه را فراموش میکرد که وقتی مادرش به او گوشزد میکرد که درسهایت را فراموش نکنی در جواب میگفت که مادر خسته شده ام برای رفع خستگی و گرفتن روحیه مجدد به اینکار مشغولم .

وی با چنین روحیه ای دیپلم گرفت که انقلاب آغاز گشت. در همان اوان فرد فعالی بود لکن نمی گذاشت که احدی از کارهای او با خبر گردد.

 در اولین محرم انقلاب که همه شبها با ندای الله اکبر لرزه بر اندام طاغوت و طاغوتیان می انداختند وی نیز در این برنامه سهم بسزائی داشت. هنگامیکه همه برادارانش در ساعات حکومت نظامی به فرمان رهبر و به جهت انجام راهپیمائی های شبانه به بیرون می رفتند وی شبها خانه می ماند که محله را به تحرک وا دارد و شبها به پشت بام رفته با ندای ملکوتیش  همه را به تحرک و هیجان وا میداشت و بدین طریق انقلاب پیروز گشت .

وی مدتی را به پاسداری از مراکز مهم و حساس شهر همراه دیگر برادرانش پرداخت. بطوریکه هر 48 ساعت یکبار بخانه می آمد و شاید در این 48 ساعت 2الی3ساعت همانطور که نشسته بود می خوابید و استراحت میکرد و دوباره
 می رفت .

یکی از آثارش که بیادگار مانده مسجد الهادی و تاسیس کتابخانه آن بود که فعالانه در تاسیس آن می کوشید. در آن هنگام نه خواب داشت و نه خوراک اما کسی نمی دانست که وی چه می کند بعدها که خواهرانش در همان کتابخانه خدمت میکردند یکی از برادران بسیار فعال آنجا که او نیز شهید گشت می گفت که بعد از پیروزی انقلاب مسجد با تمام تجهیزاتش بدست منافقین افتاده بود و آنچنان قدرتی داشتند که کسی نمی توانست آنها را بیرون کند .

شهید محسن که از همان اوائل پیروزی انقلاب آنها را شناخته بود و آنان را منحرف میدانست با زیرکی خاصی آنچنان ماهرانه آنان را به بیرون ریخت که همه انگشت به دهان مانده بودند.

پس از انجام اینگونه کارها جهت ادامه تحصیل عازم هند شد مدتی را هم که در  هند بسر می برد بسیار جالب و بیاد ماندنی است بطوریکه آثار بسیار ارزنده و جالبی از خود بیادگار گذاشت.

چنانکه یکی از دوستان بسیار صمیمی او در هند می گفت وی در آنجا نیز الگو و سمبل بود و آنچنان ماهرانه کار میکرد و جلوی فعالیتهای منافقین و کمونیستها را می گرفت که همه انگشت به دهان مانده بودند و متعجب، لکن چون همیشه سعی می کرد که کارش تنها برای خدا باشد او خیلی ناشناخته ماند بطوریکه بعد از شهادتش بود که طبق گفته یکی از برادران انجمن اسلامی، تازه همه افسوس می خوردند که وی که بود؟ و چه میکرد و حال چه کسی جایش را پر می کنه؟ آری او آنچنان معتقد به ولایت فقیه بود که می گفت:

اطاعت از ولایت فقیه یعنی اینکه اگر به من بگوید خود را از پشت بام به زمین پرتاب کن اگر چه همه خلاف عمل کنند من چنین می کنم.

 او با چنین تفکری در حال تحصیل بود که جنگ آغاز شد و طی تلگرافی که خانواده برایش فرستاد هجرت را آغاز کرد با توجه به اینکه همسرش باردار بود و همه دوستانش مخالف با آمدنش بودنند و از او خواستندکه بماند قبول نکرد و طبق اظهارات همسرش، کتابخانه اش و دعای عهدی را که هر روز می خوانده و قسمتی از آن  را « فاخرجنی من قبری مرتزوا کفنی شاهدا سیفی» نوشته  و بر کتابخانه نصب کرده بود نشان داده و به دوستانش گفته اینها را برای چه
 می خواندیم اکنون باید نشان دهیم .

درس دیگر برای من اهمیتی ندارد آنچه که مهم است فرمان رهبرم می باشد و سپس عازم تهران گشت و بعد از رسیدن به تهران فقط یک روز در کنار خانواده ماند و فردای آنروز عازم جبهه گشت طبق اظهارات تمامی همسنگرهایش، آنجا نیز نمونه و سمبل بود. و با صحبتهایش دوستانش را توجیح و آماده حمله برای دشمن می کرد.

و طبق گفته آیت ا... حیدری یکی از نمایندگان مجلس خبرگان، شهید محسن همیشه نمونه بود و نیز میفرمودند :

من یک شب با شهید محسن پالیزبان بودم او آنشب با رفتارش چنان عشقی
 در من ایجاد کرد که من همانشب فهمیدم که او کیست آری او همان بود که در 15 آذر سال 59 با فدا کردن جانش و خون سرخش چگونه عاشق بودن و چگونه الگو بودن در  تاریخ تشیع را درس داد :

روحش شاد و راهش مستدام باد

 

وصیت نامه شهید محسن پالیزبان

بسم الله الرحمن الرحیم

اینجانب محسن پالیزبان شماره شناسنامه 739 صادره از تهران گواهی
 می دهم به وحدانیت بزرگ خدای مهربان و نبوت و ختمیت رسول اکرم حضرت مصطفی(ص) و ولایت علی ابن ابیطالب(ع) و یازده فرزند پاکش که از سلاله نبوت هستند و به زنده بودن آخرینشان امام مهدی(عج) حضرت صاحب الزمان .

شهادت مرگ سعادت آمیزی است که آغازیدن زندگی پر بار جدیدی را نوید
 می دهد و خوشا به حال آنانکه پیش از من به این فوز عظیم نائل شدند همانانکه زنده اند و نزد خدای خویش روزی خواران و همسایگان سرور شهیدان امام حسین (ع) اند

بر حسب ضرورت شرعی موارد زیرا را بعنوان وصیت نامه می نگارم :

1-   نام فرزندم را اگر پسر بود علی و اگر دختر بود زینت بگذارید و تنها آرزوی من این است که چنین تربیت شود که لیاقت خدمتگزاری به ساحت مقدس امام زمان (ع) را داشته باشد.

2-   مقداری به اخوی حسن آقا بدهکارم که مبلغ دقیقش را خود ایشان
 می دانند و یکهزار تومان به اخوی اکبر و شش هزار تومان به آقای محمد نقدی بدهکارم.

3-   مبلغ شش هزار تومان از آقای سجادی و مبلغ 2200 دو هزار و دویست تومان از آقای نجفی طلب دارم که قرار بود وصول شود .

4-   مقداری در حدود پانصد و اندی دلار دارم که قرار بود به پولهای ایرانی تبدیل شده و مورد استفاده همسرم قرار گیرد.

و آخرین توصیه اینکه برادران عزیز و مسلمان غیور تا خون در رگ و بدن دارید دست از یاری امام خمینی مرجع عالیقدر و نایب اعلم امام زمان (ع) بر ندارید و ایشان را در آمادگی جامعه برای ظهور امام زمان (عج) یاری کنید .

والسلام