به نام خدا
زندگینامه شهید منوچهر امیرلو
با دورد به رهبر کبیر انقلاب اسلامی و با درود فراوان نثار روان پاک تمامی شهدای به خون خفته اسلامی
اینجانب لطف ا.. امیرلو پدر شهید منوچهر امیرلو هستم از ما خواسته بودید چند کلمهای از دوران کودکی تا شهادت عزیزم برایتان بازگو کنم منوچهر در سال 1340 فروردین ماه چشم به این جهان گشود محل تولد او تهران و به شماره شناسنامه 42 میباشد. ایشان از دوران کودکی بچهای خیلی بامحبت بود و همیشه کاری نمیکرد که باعث رنجش من و مادرش شود.
همیشه سعی میکردم او را به نحو احسن پرورش دهم تا بتواند در جامعه خودش را بهتر بشناسد ایشان دوران ابتدایی و راهنمایی را به خوبی سپری میکند و وارد دبیرستان می شود سال چهارم نظری مصادف شده بود با اوایل انقلاب، اعتصاب و راهپیمایی های مردم به اوج خود رسیده بود در همین حین، منوچهر هم بیکار ننشست و اعلامیههای امام را به خانه میآورد و به تعدادهای زیادی مینوشت و شبها به در خانهها میانداخت ایشان تمام بچههای مدرسهها را اعم از راهنمایی و دبیرستان را برای رفتن به راهپیمایی تشویق میکرد و به آنها میگفت که شعار مرگ بر شاه و درود بر خمینی سر دهند او همیشه به افراد ستمدیده و تهیدست کمک میکرد و همه او را میشناختند و البته باید متذکر شوم که تمام فعالیتهای او در شهرستان ابهر انجام گرفته است. بله ایشان آنقدر رنج و مشقت در راه انقلاب کشید که روزی من برای امتحان به منوچهر گفتم منوچهر چقدر خودت را اذیت میکنی چرا شبها برای کشیک به بیرون میروی مگر ملک بابات است او در جواب من میگفت حتماً نباید ملک بابام باشد پس وظیفه انسانی کجا رفته است من راهی را طی کردم که که امام میگوید او گفت من فرزند امام خمینی هستم چون که خیلی امام خمینی را دوست میداشت او در راهپیماییها کفن بر تن میکرد که باورم نمیشود که کسی جرأت چنین کاری را به خود بدهد و بارها و بارها او را به زندان انداختند و او را به قصد کشت کتک میزدند که به او میگفتند دست از این مبارزات بردار ولی او جز راه حق چیز دیگری نمیخواست و موقعی که او میخواست دیپلم خود را بگیرد و به علت اینکه بر بالای میز میرفت و قاب عکس شاه را می شکست و به جای آن عکس امام را به دیوار میزد از مدرسه اخراجش میکنند و آنها او را به عنوان چماق به دست خطاب میکنند و بعد از پیروزی انقلاب هم به عضویت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در میآید او نیز به فرمان امام خمینی مبنی بر تشکیل بسیج مستضعفین به برادران و خواهران تعلیم اسلحه می دهد و فرمان امامش را این چنین لبیک میگوید یک بار هم برای مأموریت به کردستان اعزام میشود یک ماه بعد بر اثر اصابت تیر زخمی میشود و او را به تهران منتقل میکنند زمانی خوب می شود که جنگ تحمیلی شروع می شود و خود را برای رفتن به جبهه آماده میکنند او در همه عملیاتها شرکت می کند و آخرین عملیاتی که او شرکت کرد به عنوان فرماندهی عملیات در والفجر4 در قلعه 194(پنجوین)شرکت کرد و سر انجام در همان قلعه به شهادت نائل میگردد.
وقتی خبر شهادت فرزندم را شنیدم کمی ناراحت شدم ولی بعداً به خودم آمدم و گفتم منوچهرم به آرزوی دیرینه اش رسید و همیشه به خواهران و برادرانش سفارش میکرد که نمازهایتان را بخوانید و به جبهه کمک مالی کنید و در نماز جمعه شرکت کنید و جای مرا پر کنید و مسجدها را خالی نگذارید و تا میتوانید به مردم کمک کنید و ایشان دارای 2 فرزند میباشد که به نامهای علیرضا و سمیه هستند و فرزند دوم خود را ندید و به جبهه رفت ولی خودش گفت اگر بچهام دختر بود نام او را سمیه بگذارید و او را همچون زینب زمان تربیت کنید.
و در تاریخ 5/9/70 پیکر مقدسش را به تهران باز میگردانند و در کنار دیگر همرزمان شهیدش در بهشت زهرا(س) آرام می گیرد.
روحش شاد و راهش پر رهرو باد
وصيتنامه: شهید منوچهر اميرلو
سخنانم و وصيتهايم را با بسم الله الرحمن الرحيم آغاز مىكنم.
و اينكه از يك شخص و يك كس كمك مىخواهم و آن هم خداست و بس اياك نعبد و اياك نستعين و تنها از او يك چيزى مىخواهم اهدنا الصراط المستقيم صراط الذين انعمت عليهم غيرالمغضوب عليهم و لا الضالين همين و بس
اين وصيتنامه را در تاريخ 4/7/62 شروع به نوشتن كردم هر كجا آمد مقدارى هم از آن در ادامه وصيتهايم برايتان بنويسم. كه سوره اعراف 184، البته از يك نوشتهام اما اين مردم فكر نكردند كه صاحب آنها را يعنى خدا برهبرى آنان فرستاد در كمال عقل و دانائى است و كه مردم جاهل يا مغرض به او نسبت مىدهند اصلا در او نيست او ترساننده خلق است از قيامت روشن، آيا فكر و نظر در ملكوت و قواى آسمانها و زمين نمىكنند و در هر چه خدا آفريده نمىنگرند به قدرت و حكمت خدا و عاقبت عالم قيامت داناترند. و چون اجل و مرگ آنها باشد كه آنها با آنها بسيار نزديك شود آنگاه بعد از اين كتاب آسمانى ايمان خواهند آورد كه خدا گمراه خواست هيچكس را او نباشد و چنين گمراه را خدا وا گذارد تا در طغيان سركشى به حيرت و ضلالت قرآن، زيرا كه خداوند در قرآن به مردم چنين، يعنى اين كتاب بى هيچ شك راهنماى پرهيزكارانست از اين رو من براى نوشتن وصيتنامه خود چيزى را بهتر از اين آيات، انسان را به حق زنده مىكنند در نيافتم و در ادامه به همه مىگويم و سفارش مىكنم كه قرآن براى زندههاست نه براى مردهها، قرآن را بخوانيد و به دستورات آن عمل كنيد زيرا تحقيقا تنها راه نجات و راهنماى شما بعد از خدا و رسول و در غياب آنها اين قرآن است كه ما را از تاريكى به روشنايىها برد.
اى همسر و اى پسر و اى دختر عزيزم و اى دوستان و آشنايان، اين انقلاب ادامه نهضتهاى انبياء است و اين سعادت بود و اين يكى از عنايتهاى خداى بزرگ كه در اين موقع از زمان چنين كشورى را انتخاب كرد. تا ادامه دهنده راه باشند و باز اين را هم براى يادآورى بگوييم كه اين شهدا كه مىروند دو چيزى در ميان شما به يادگار مىگذارند يكى از آن دو انقلاب اسلامى و دومى عزيز است در نگهدارى آن كوشا باشيد تا به اين انقلاب اسلامى صدمه نخورد موقعى كه اين وصيتنامه را مىخوانيد يك عده اين را بگوييد كه از اين حروفها همهاش نوشته است چرا چيزى ديگرى نتوانسته است من اين را بگويم كه من چيزى ندارم كه وصيت كنم و درباره آن چيزى بنويسم فقط بعد از پيروزى انقلاب يك چيزى به ما رسيد اين هم انقلاب اسلامى بود و چه چيز خوبى هم بوده كه ما را از گمراهى نجات داد و براى همين هم بود كه ما به جبهه آمديم تا از اسلام و انقلاب دفاع كنيم. و براى همين بود كه ما راه شهادت را انتخاب كرديم البته اگر خدا قبول كند در ادامه مىخواستم چند يادآورى ديگر بكنم البته من كسى نيستم كه به شما ملت حزبالله چيزى را يادآورى كنم چون امام عزيز هست و براى من اينگونه مسئلهها را كه مىخواهم يادآورى كنم واقعا شرمآور است براى خودم، من ارزشى ندارم كه چيزى بگويم ولى چون تكليف دارم يادآورى مىكنم اولين يادآورى اين است كه از اين انقلاب خوب نگهدارى كنيد دوم، اى دانشآموزان و اى نوآموزان اى دانشگاهيان، شما که باشيد كشور ما انقلاب ما، به شما احتياج دارد. به علم شما، چون علم شما تنها علم خالى نيست بلكه همراه با يك ايدئولوژى بزرگ است بكوشيد تا به حد برسيم و جاهاى خود را خالى نكنيد نه در سنگر مدارس و دانشگاه و همينطور ديگر اجانب، دشمن اسلام هستند در زمان فعلى شما مىبينيد دشمنان اسلام دست به دست هم دادهاند كه اسلام را نابود كنند و اسلام نباشد بايد كه ماها هم نباشيم زيرا كه كسانى كه دين ندارند و همينطور بعضىها مىبينى چيزى به جز اسلام را به عنوان مكتب، به عنوان چيزهاى ديگر قبول دارند ولى مىبينيم در بين آنها هيچ نوع مرزى وجود ندارد. به طورى كه آنها ديگر انسان نيستند براى مثال آمريكا كه يك كشوراست ديده مىشود چقدر فساد، چقدر بى بند و بارى، خيلى چيزهاى ديگر وجود دارد. همينطور در كشورهايى كه از آنها ديده مىشود. كه در آنجا هست ولى در ايران كه مدت 4 سال است كه انقلاب اسلامى شده است مىبينيم كه خيلى از اين نوع برنامهها كم است و يا لااقل در سطح جامعه ما به طور آشكار نيست و اين خود بزرگ و اگر بعضى از مسائل هم هنوز در جامعه ما وجود دارد آن هم باعث آن جنگ است كه انشاءالله به زودى اين جنگ به نفع اسلام تمام مىشود و خدمت آنها هم مىرسند. پس مىبينيد كه من در مقابل چيزهايى كه بر اثر اين جنگ و بر اثر اين انقلاب بدست آمده بىارزش و ناچيز هستم .
خوب همسر گرامى، گفتنيها خيلى است ولى وقت كم است و اينكه نه قلمم جوهر دارد نه كاغذ دارم كه همه را برايت بگويم ولى اين را بگويم، دختر و پسرم را خوب تربيت كنيد اسلامى بار بياوريد پيرو خط امام باشند. و در ضمن امام و اسلام و انقلاب اسلامى بعد از ما در ميان شماها مىمانند از آنها نگهدارى كنيد اگر كه به قيمت جانتان تمام مىشود و چيزى در ميان شما مىماند و اين دو چيز با خونبهاى صدها هزار شهيد و معلول و اسير بدست آمده، آن را حفظ كنيد كه اگر سستى كنيد خدا نكرده، نداريد بدهيد و روسياه هستيد و دفاع از اسلام به همه كس واجب است و ترك واجب حرام مىباشد و گناه به حساب مىآيد. در خاتمه از همسر گرامى مى خواهم اگر برايش امكان داشته باشد نماز و روزههاى مرا كه مدت 5/2 يا 3 سال است قضا كنيد و اينكه پسرم را در روز تشييع جنازهام، لباس سياه به تن كنيد. در ضمن كتابهاى من مال، پسرم و دخترم است از آنها نگهدارى كنيد مقدار قرآن كه در خانه است مال هيئت است آن را بدهيد به هيئت،
همسر گرامى مرا حلال كن و مواظب پسر و دخترم باش تو هم پدرى هم مادر، براى فرزندان من و اين را هم بگويم قسم ياد مىكنم كه اگر شهادت نصيبم شد. بدون تو به بهشت نروم و منتظر تو مىشوم.
خدانگهدار دوستدار همه شما منوچهر اميرلو
عوض من از همه حلاليت طلب كنيد و از پدر و مادرم حلالیت بگيريد و همينطور از مادر و پدرت خودت
والسلام