شهید صالح تقوی زاده

   ١٠٤٢
   تقوی زاده
   صالح
   علی محمد
   
   مکانیک
   ١ شهریور ١٣٤٤
   ١٧ مرداد ١٣٦٢
   مهران
   مسئول تدارکات
 
 
توضیحات

 

زندگینامه شهید صالح تقوی زاده

صالح در سال 1344 در یکی از مزارع نزدیک قم به دنیا امد که در آن مزرعه فقط 3 یا 4 خانوار بیشتر زندگی نمی کردند صالح در چهار سالگی به بیماری سختی مبتلا شد که بخاطر نبودن ماشین و وسیله رفت آمد مجبور بودند فرسخها راه را با پای پیاده طی کرده تا به شهر برسند که با یاری خداوند از مرگ نجات پیدا می کند.

در سالهای 1348 بخاطر نبودن درآمد و فقر پدر به تهران مهاجرت می کنند و در سال 1350 به اتفاق خانواده به تهران می آیند و در جنوب شهر خانه ای کرایه و در آنجا ساکن می شوند و سپس صالح را در یکی از دبستانهای تهران ثبت نام می کنند.

و در آنجا به درس خواندن مشغول می شود و در مواقع تعطیلی مدارس به کمک پدر می رفت با اینکه به حد بلوغ نرسیده بود اما همیشه سعی داشت در نمازهای جماعت مسجد چهارده معصوم شرکت نماید تا سال 57 که انقلاب پیش آمد.

همیشه سعی داشت که در راهپیمایی ها شرکت کند تا انقلاب پیروز شد پس از پیروزی انقلاب و دستور امام مبنی بر تشکیل ارتش 20 میلیونی، صالح هم برای آموزش ثبت نام نمود و آموزش نظامی دید و در یکی از گروههای مقاومت مسجد حجت شروع به فعالیت کرد روزها در یک مغازه مکانیکی کار می کرد و شبها جهت حراست دستاوردها انقلاب به مسجد می رفت و آنجا مشغول پاسداری می شد تا اینکه جنگ شروع شد دیگر روح پر خروش او در شهرها خلاصه نمی شد بالاخره از طریق انجمن اسلامی 17 شهریور قبل از نیمه شعبان اعزام شد ابتدا در اهواز قسمت دژبانی راه­آهن و سپس در قسمت موتوری اهواز فعالیت داشت که پس از مدتی به غرب اعزام شد و مسئول تدارکات دژبانی قرارگاه نجف اشرف و همچنین معاونت قرارگاه نجف اشرف فعالیت داشت تا اینکه عملیات والفجر می خواست شروع شود اولش مسئول آنجا اجازه رفتن به خط مقدم  را به او نمی دادند و بلاخره به هر زحمتی بود اجازه رفتن به خط مقدم را گرفت  و در عملیات والفجر 3 شرکت می نماید و در مرحله 1 به آرزوی دیرینه‌اش که همان شهادت در راه خدا بود نایل می شود قبل از حمله او به دوستانش گفت که من در این حمله شهید خواهم شد.

والسلام

 

 

 

پدر شهیدان تقوی زاده می گوید:

آخرین بار که دو برادر شهید همدیگر را دیدند صادق تازه آمده بود و صالح هم از مأموریتش آمده بود آنها تهران همدیگر را دیدند و از همدیگر دائماً حلالیت می خواستند هر کدوم دیگری را اذیت می کرد و می گفت باید صبر کنی اول من شهید بشم و دیگری می گفت اگه من شهید نشدم تو هم حق نداری شهید بشی.

خلاصه این آخرین دیدار آنها بود که بعد از آن دیگه همدیگر را ندیدند و هر دو طبق قراری که با هم گذاشته بودند یکی پس از دیگری به شهادت رسیدند.

آخرین بار وقتی صالح به مرخصی آمد طور دیگه ای بود اصلاً پای ماندن نداشت و دوست داشت که به جبهه برگردد. روز رفتن به جبهه در کوچه ایستاده بودیم و سپس او را راه انداختیم برود او به قدری با صلابت راه می رفت و قدش رشید شده بود که من با نگاه کردن به این هیبت به دلم افتاد که اینبار صالح بر نمی گردد و گفتم صالح طوری ؟؟؟ که فکر کنم شهید می شود. او رفت و همینطور هم شد و آخرین بار در تلفن به ما گفت ما عملیات داریم حلالم کنید و دیگر منتظر تلفن من نباشید سه روز بعد چند نفر آمدند دم مغازه من، که با دیدن آنها خودم به آنها گفتم صالح شهید شده است آنها گفتند نه ولی قیافه آنها چیز دیگه ای نشون می داد گفتم همه کسانی که شهید می شن مثل پسر من هستند اگه چیزی شده بگید و بالاخره آنها گفتند که بله پسر شما به شهادت رسیده و من گفتم: انا لله و انا الیه راجعون من خودم می دانستم که پسرم شهید می شود و آماده این لحظه بودم. امانتی بود در دست من که خدا را شکر درست به صاحب اصلیش بر گردوندم.

 

 

وصیتنامه شهید صالح تقوی زاده

بسم الله الرحمن الرحیم

 

 

(فلا تحسبن الذین قتلو فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون)

چنین مپندارید کسانی که در راه خدا کشته می شوند مرده اند بلکه زنده اند و نزد پروردگارشان روزی می خورند.

اینجانب صالح تقوی زاده بخاطر خدا و خدمت به اسلام و قرآن به جبهه آمدم و هم اکنون قصد شرکت در عملیات والفجر3 را دارم و امیدوارم که در این عملیات به یاری خداوند با موفقیت و پیروزی کامل همراه باشد و هدفهای تعیین شده را بگیریم.

اگر خداوند سعادت شهادت را نصیبم کرد وصیت می نمایم  مرا در تهران، بهشت زهرا(س) دفن نمائید (چنانچه جسدم پیدا شد) از پدر و مادرم که در تربیت و رشد من سهم فراوانی داشته اند سپاسگزارم و از آنها حلالیت می طلبم و همین طور از طرف من از تمام دوستان و آشنایان که دانسته یا ندانسته در حق آنها اجحافی نموده ام حلالیت بطلبید.

خداوند انشاءا... هر چه زودتر فتح کربلا و قدس را نصیب مسلمانان گرداند و فرج ولی عصر امام زمان (عج) را نزدیک بگرداند. همچنین رهبر ما را این پیر جماران و این امام بزرگواررا در پناه خود تا انقلاب مهدی و حتی در کنار آن حضرت مصون و محفوظ نگهدارد و در آخر باز تاکید می کنم اینجانب فقط به خاطر خدا و اسلام  به جبهه شتافتم.

خداوند انشاءا... منافقین کوردل را از روی زمین برکند و نابودی کامل آنها را برای ما برساند.

صالح تقوی زاده