شهید محمد قربانی دستجردی

   ١٠٢٠
   قربانی دستجردی
   محمد
   حسین
   
   محصل
   ٢٣ شهریور ١٣٤٢
   ١٩ اردیبهشت ١٣٦١
   شلمچه
   رزمنده
 
 
توضیحات

گوشه ای از زندگينامه شهید محمد قرباني دستجردي

 

 شهيد محمد قرباني دستجردي فرزند حسين در تاريخ 23/6/42 در تهران و دريك خانواده كاملا" مذهبي ديده به جهان گشود. ایشان در دامان مادری پرورش یافت كه 2 گل ديگرهم  تقديم اسلام و انقلاب کرده است  ايشان تحصيلات خود رادر مقطع ديپلم به پايان رساند با آغاز جنگ تحميلي برادر بزرگش احمد به شهادت می رسد و او نیز از طريق بسيج به جبهه هاي حق عليه باطل اعزام می شود در جبهه مسئوليت و فرماندهي دسته را به عهده داشت. شهيد محمد قرباني دستجردي اخلاق و رفتار بسيار خوبي داشت و به فرموده مادرش خيلي مظلوم و سر به زير بود هيچ موقع  با صداي بلند با كسي صحبت نمي كرد. سر انجام پس از تلاش هاي فراوان و رشادت هاي بسيار در خرمشهر، در تاريخ 19/2/61  در عمليات بيت المقدس با اصابت تركش خمپاره به درجه رفيع شهادت نائل آمد. مزار پاك اين شهيد بزرگوار در کنار دوبرادرشهیدش، در بهشت زهرا قطعه 24 مي باشد روحش شاد و راهش پر رهرو باد

 

 

 
نگاهی کوتاه به زندگی شهید محمد قرباني دستجردي
  

شهيد محمد قرباني دستجردي در 23 اردیبهشت 1342 در تهران و در يك خانواده كاملاً مذهبي ديده به جهان گشود. نام پدرش حسین است و محمد در دامان مادری رشد پیدا کرد كه 2 گل ديگر هم تقديم اسلام و انقلاب کرده است. این شهید راه دین و میهن تحصيلات خود رادر مقطع ديپلم به پايان رساند. با آغاز دفاع مقدس برادر بزرگتر شهید محمد قربانی که از مربیان قرآن بود، به شهادت می رسد که نام برادر بزرگتر او احمد بود و او نیز از طريق بسيج به جبهه هاي حق عليه باطل اعزام می شود در جبهه مسئوليت و فرماندهي دسته را به عهده می گیرد. شهيد محمد قرباني دستجردي اخلاق و رفتار بسيار خوبي داشت و به گفته مادرش خيلي مظلوم و سر به زير بود هيچ موقع با صداي بلند با كسي صحبت نمي كرد. سر انجام پس از تلاش هاي فراوان و رشادت هاي بسيار در خرمشهر، در تاريخ 19/2/61 در عمليات بيت المقدس با اصابت تركش خمپاره به درجه رفيع شهادت نائل می آید. مزار پاك اين شهيد بزرگوار در کنار دو برادر شهیدش، در بهشت زهرا قطعه 24 است.

شهید دستجردی از نگاه دوستان

همه دوستان محمد از او راضی بودند و همیشه در مسجد باهم بودند و محمد کم حرف بود و از دوستانش چیزی نمی گفت. همه دوستانش می گفتند که بچه خوبی بود و خیلی از رفتارهای او تعریف می کردند. خانواده شهید قربانی بعضی از این خوبی ها را از زبان دیگران و دوستانش شنیده اند. حتی وقتی در مسجد درس می داد خانواده اش اطلاع نداشت.

هر سه شهید بزرگوار همه خواهش های خود را به مادرشان می گفتند و مادرشان می گوید: بچه ها از بس نجابت داشتند که با پدرشان در رابطه با خواسته های خود حرفی نمی زدند و آرام به من می گفتند و هیچ تمنایی از پدرشان نمی کردند. از این جهت به من می گفتند که من به پدرشان منتقل کنم.

علاقه شهید دستجردی به امام خمینی (ره)

شهید محمد قربانی دستجردی علاقه خیلی زیادی به حضرت امام خمینی (ره) داشت و برای محمد هر چیزی با امام معنا پیدا می کرد. امام را از نزدیک ندیده بود اما هر سخنی که امام می گفتند محمد و برادرهایش گوش به فرمان امام بودند و اصلاً همین که به جبهه رفتند به این جهت بود که امام خمینی (ره) فرمان داده بودند. محمد وقتی داشت عازم جبهه می شد از خانوداه اش خواسته بود که بی تابی و گریه نکنند تا دشمن شاد شود و تاکید کرده بودکه امام را تنها نگذارید و حرف امام را گوش کنید. خانواده شهید دستجردی بعد از رحلت آقای بروجردی که خداوند روحش را شاد کند، امام خمینی (ره) را برای هدایت ومرجعیت خودشان انتخاب کرده بودند چون آنها در قم بودند و نسبت به امام خمینی (ره) شناخت داشتند.

مادر این سه شهید والا مقام شهادت سه فرزند خود را از خدا خواشته بود و معتقد است که اگر 20 تا پسر مثل محمد و احمد و قاسم داشت، همه شان را در راه اسلام و امام خمینی (ره) می داد. او مادری است که خود بچه هایش را در راه دفاع از آرمان های امام (ره) و انقلاب و اسلام و قرآن تشویق می کرد.

نحوه اعزام محمد به جبهه

شهید محمد قربانی بعد از آنکه احمد شهيد شد، به خصوص بعد از بیماری پدرش تمایلش را برای حضور در جبهه ها بیان کرد . خانواده اش به خاطر بیماری پدرش از او می خواهند تا موقع بهبود پدر صبر کند و بعد به جبهه اعزام شود، اما با اصرار خانواده محمد فقط شش ماه دوام می آورد و می گوید: پدر و مادر دلسوزم احمد به تكليف خودش عمل كرده و تكليف از ما ساقط نيست آخر معلوم نیست پدر تا چه زمانی کاملاً بهبود یابد. این بود که بالاخره عزم او بر تقاضا و خواست خانواده پيروز شد و اجازه رفتنگرفتو او هم در هيجده سالگي راهي جبهه شد.

من بعد از اجازه اي كه صادر شد، از عكس العمل محمد تعجّب برانگیز بود. زیرا محمدپسری آرام بود اما وقتي از خانواده موافقت کسب می کند از شدّت شادي می خندد. دوستانش روحیات و اخلاق شهید محمد قربانی را اینگونه توصیف می کنند: وقتی محمد مشغول جنگ است، دلیرانه می جنگد موقع کار جدی کار می کند و موقعی که کار نیست به چادر خود می رود و قرآن می خواند. محمد برای دانشگاه ثبت نام کرده بود و البته نرسید که وارد دانشگاه شود. او به هنگامِ رزم ميجنگيد و وقت استراحت، بهخواندن قرآن و عبادت مي پرداخت تا بالاخره در شلمچه پس از پیکاری دلیرانه با دشمن به ظاهر تنها دستش آسيب ديده بود، با پاي خونين به اتاق عملرفت، امّا حاضر به بازگشت به دنیای فانی نشد و با ارواح ديگر شهيدان همنشين و سرانجامبه احمد ويارانش پيوست.

خاطره ای از زبان مادر شهید محمد قربانی دستجردی

محمد بیشتر وقت خود را در مسجد می گذراند و آنقدر در کار خود جدیت و خلوص داشت که با شکسته نفسی به کسی نمی گفت که مربی است. حتی مادرش هم از این عمل او اطلاع چندانی نداشت. مادر شهید دستجردی می گوید: محمد مربی قرآن بود و من اطلاع زیادی از تدریس قرآن او نداشتم. اما با قرآن مانوس بود. من بهترین خاطره ای که از شهید دارم، همان شهادت ایشان است. و ما از درس خواندن محمد هم خیلی راضی بودیم. محمد سربه راه، مظلوم و نجیب بود و با قرآن ارتباط خاصی داشت. محمد در خانه با قرآن مانوس بود و یک روز حدیث قدسی آیت الکرسی را پیش من آورد که هر دو هم در یک ورق بود بعد به من گفت مادر بیا. من هم رفتم جلو. پرسید: مادر این چیست؟ گفتم: آیت الکرسی. گفت: این یکی چیست؟ گفتم: آن را نمی دانم من که سواد ندارم. گفت این حدیث قدسی است. گفت: می خواهی برایت حدیث قدسی را بخوانم؟ گفتم: بخوان عزیزم. برای من آن حدیث قدسی را خواند و گفت: مادر از این چه چیزی فهمیدی؟ گفتم: محمد جان به خدا تمام رگ های وجودم و تنم همین آیه شد. یعنی طوری برای من خواند که تمام اینها به رگ و پی من رفت. بعد زد پشت من و گفت: آفرین مادر. یعنی من را برای رفتن به جبهه آماده می کرد. بعد ادامه داد: خاطرم جمع شد که مادر شجاعی دارم. بعد از این جریان بود که طولی نکشید که رهسپار جبهه شد. برای رفتن به جبهه از طریق مسجد اقدام کرد. چون شب و روزشان در مسجد می گذشت از آنجا به جبهه اعزام شد. محمد پیش از عید به جبهه رفت و تقریبا 40 روز بعد از عید بود. ماه ها به دلیل گذشتن سنی از ما در خاطرم نیست. بعد از حدود 40 روز آمدند و گفتند که محمد مجروح شده است. ما هم به بیمارستان رفتیم و 12 روز در کما بود و بعد از 12 روز شهید شد. قبل از آن هم دو روز در اهواز یا آبادان بودند بعد شهید را به تهران منتقل کرده بودند. محمد در بیمارستان گفت که کالیبر 50 خورده ام و این ترکشی که به بازویش خورده است در همه خونش اثر کرده است و بعد شهید را به اتاق عمل بردند و این عمل فایده نکرد.

 
     

 شهید محمد قربانی دستجردی برادر شهیدان احمد و قاسم.. شادی سه برادر شهید صلوات

 
شهید محمد قربانی دستجردی برادر شهیدان احمد و قاسم..شادی سه برادر شهید صلوات